» روانشناسی » مشاوره خانواده » فریب خوردن!
مشاوره خانواده

فریب خوردن!

۱۴۰۳/۰۴/۰۴ 0061

این روزها با دختر و پسرهای زیادی گفتگو می‌‌کنم که به من می‌‌گویند گول خورده‌اند! می‌‌گویند جنس مخالف یا همان طرف مقابل آنها، با رفتار یا با حرف‌‌هایش آنها را فریب داده است! می‌‌گویند زمان و انرژی زیادی برای طرف مقابل مصرف کرده اند اما طرف مقابل، آنها را رها کرده، به اندازه آنها، برایشان انرژی مصرف نکرده، یا آنگونه که نشان می‌‌داده آنها را دوست نداشته و سرانجام هم آنها را با یک عالم سوال و ابهام تنها گذاشته و رفته است. این دختر و پسرها با اصرار به من می‌‌گویند که فریب خورده اند و من همیشه این سوال را از خودم و گاهی از آنها می‌‌پرسم که واقعا چه کسی آنها را فریب داده است؟ طرف مقابل؟ یا خود آنها ؟!!! وقتی با خودمان صادق‌ترهستیم و گذشته را مرور می‌‌کنیم متوجه می‌‌شویم که در بسیاری از موارد، از همان ابتدا نشانه‌‌هایی را دیده و حس کرده بودیم که به ما می‌‌گفتند که باید دقت بیشتری کنیم و موضوع را با عقل و درایت بیشتری بررسی کنیم و بدتر این که همیشه نشانه‌‌هایی هستند که به ما می‌‌گویند خودت را به خواب نزن و برای خودت رویا بافی نکن، اما به این نشانه‌‌ها هم دقت نمی‌کنیم! تجربه درد آور فریب خوردن تقریباً همه ما این تجربه ناخوشایند و حتی دردناک را داریم که گول خورده و گرفتار تبعات منفی فریب خوردن شده باشیم. این گول خوردن ممکن است اختصاصی، یعنی مربوط به یک موضوع خاص باشد که نسبت به آن حساسیت داشته و آن را در سرنوشت خود مؤثر می‌دانیم، یا عمومی باشد مثل زمانی که در خرید کالا یا پرداخت وجه یا موارد مشابه کلاه سرمان می‌رود. معمولاً وقتی متوجه گول خوردنمان می‌شویم که دیگر کار از کار گذشته و جبران ضرر، سخت یا غیر ممکن شده است. در این حالت گویی در چاله بزرگی افتاده‌ایم که برای مدتی امکان حرکت درست و معقول، امکان رشد و پیشرفت و حتی امکان داشتن آرامش را از ما گرفته و زمان، امکانات و انرژی‌مان را به هدر داده است و بدیهی است که در چنین حالتی چاره‌ای جز خروج سریع نداریم. از طرفی، گرفتار شدن در این چاله‌‌ها آنقدر ناخوشایند است که بعضی اوقات از ترسِ گول خوردن و تجربه ناخوشایند افتادن در آنها، از آن طرف بام می‌افتیم، یعنی زیاده از حد محتاط و بی­اعتماد می‌شویم و همه رفتارها و حرکات افراد را به حساب فریب دادن خود می‌گذاریم و تصور می‌کنیم همه آدم‌ها می‌خواهند از ما سوءاستفاده کنند. در این حالت هم از تعادل خارج شده و به سمت حالتی بیمارگونه پیش خواهیم رفت که به بدگمانی و بی‌اعتمادی شدید نسبت به اطرافیان، و به از دست‌دادن عشق و محبت نزدیکانمان در دراز مدت منجر می‌شود.

فریب خوردن هم مانند هر اتفاق دیگری دلایلی دارد. در اینجا می‌‌خواهیم به برخی از این دلایل اشاره کنیم :
وقتی خودشناسی ما ضعیف است اکثر ما در طول شبانه روز، و حتی در طول زندگی، بارها گول می‌خوریم. گاهی این گول خوردن ناشی از عدم خودشناسی است. در واقع برای بعضی از ما، لازم است قبل از آن که دیگران را مسئول فریب دادن خود بدانیم، نگاهی به خودمان بیندازیم و از خود بپرسیم چه شد که هشیاری ام را از دست دادم؟ چه شد که متوجه حیله‌‌های طرف مقابل نشدم؟ چرا حواسم را جمع نکردم؟ چه شرایطی باعث شد از عقل و منطق خود به درستی استفاده نکنم؟ چه شد که گول خوردم؟ و با یافتن جواب این سؤالات، یک یا چند گام به شناخت خود و رفع نقاط ضعفمان نزدیکتر شویم و کمبودها و نیازهایمان را بشناسیم و آنها را از راه‌های معقول‌تری جبران کنیم. چون عدم شناخت صحیح خود، در بسیاری موارد موجب می‌شود نیازهایمان را هم نشناسیم و گاه برای رفع آنها اقدام مسئولانه ای نکنیم و در نتیجه به سادگی در دام‌‌هایی که سهواً یا عمداً آماده شده بیفتیم. متاسفانه گاهی ثروت طرف مقابل، زیبایی یا شرایط اجتماعی او، محبت او و بسیاری چیزهای دیگر باعث می‌‌شوند خیالبافی کنیم و رسیدن به طرف مقابل را حق خود بدانیم در حالی که نظر او اینگونه نیست. همچنین گاهی طمع کردن و در نظر نگرفتن احتمالات مثبت و منفی در هر کاری باعث نرسیدن به هدف می‌‌شود که ما اسم آن را گول خوردن می‌‌گذاریم تا مسئولیت خود را کمرنگ کنیم .

نداشتن شاخص و معیارهای روشن یکی دیگر از دلایل فریب خوردن، نداشتن شاخص و معیار درست است. وقتی معیار و شاخص درستی نداریم هر جا که پای تشخیص یا انتخاب در میان باشد احتمال گول خوردن مان افزایش می‌یابد. بنابراین در این حالت، انتخاب دوست، همسر، شغل، حتی انتخاب یک شبکه خبری، یک کالا یا یک تفریح می‌تواند ما را در جایگاه فردی فریب خورده قرار دهد. همچنین تشخیص کیفیت مناسب یک کالا یا یک منبع اطلاعاتی یا حتی یک کتاب، تشخیص دروغ از حقیقت یا باطل از حق، تشخیص راه درست از راه انحرافی یا گمراه کننده و… نمونه‌‌هایی از تشخیص‌‌هایی هستند که می‌توانند ما را در صورت نداشتن معیار و محک صحیح به دامهای مهلک بکشانند.

اما منظور از معیار چیست؟ معیار ابزاری است که به وسیله آن می‌توانیم از ورود انتخاب‌‌های تحمیل شده از خارج، جلوگیری کنیم، بدین معنا که وقتی معیار داریم همه ورودی‌‌هایی که از بیرون به سیستم ما پیشنهاد می‌شوند با آن معیار، مقایسه شده و اگر با آن همخوانی نداشته باشند از ورودشان جلوگیری میکنیم، در حالیکه اگر معیار درستی نداشته باشیم، چون به طور روزمره در معرض دهها انتخاب و تشخیص قرار میگیریم احتمال گول خوردن مان هم افزایش پیدا میکند. ما باید سعی کنیم در انتخاب همسر، دوست، شغل، تحصیل و سایر موارد معیارهای روشنی داشته باشیم، داشتن معیارهای روشن هم اغلب به این برمی‌گردد که بدانیم چه می‌خواهیم و دانستن آنچه که می‌خواهیم نیز بستگی به شناخت و بینش صحیح نسبت به خود و جهان پیرامونمان دارد. این که برای رشد و شکوفایی روح و روانمان چه میخواهیم و به چه نیاز داریم؟ و این که برای رسیدن به هدف‌‌های پرارزش زندگی مان چه انتخاب‌هایی باید داشته باشیم؟

متاسفانه گول خوردن به این دلیل، یعنی به دلیل نداشتن معیار یکی از عمده ترین دلایل فریب خوردن است. چون بسیاری از افراد همین که کسی به آنها پیشنهادی می‌‌دهد یا به هر شکلی خود یا کالایی را وارد زندگی آنها می‌‌کند نقش خود را از این پذیرش حذف می‌‌کنند و همه تقصیر را بر عهده فرد دیگر می‌‌دانند. در حالی که مراقبت کردن از حوزه انتخاب‌‌ها و اختیارات، از وظایف اصلی همه ما محسوب می‌‌شود. این ما هستیم که همان طور که درب خانه مان را باز نمی گذاریم لازم است ورودی‌‌های دیگر به زندگی مان را نیز کنترل کنیم و هر کس یا هر چیزی را که به ما عرضه می‌‌شود نپذیریم .

یک بعدی یا یکطرفه نگاه کردن
یکی دیگر از دلایل فریب خوردن، داشتن نگاه تک بعدی نسبت به مسائل، و نسبت به فضای پیرامون و فرایندهای اطراف است. وقتی تنها از یک زاویه به کارها و مسائل نگاه می‌کنیم، مثلاً فقط زاویه مثبت یا منفی را می‌بینیم، احتمال گول خوردنمان بیشتر می‌شود. تجربه نشان می‌دهد که اکثر مسائل و امور، دارای وجوه سیاه و سفید و مثبت و منفی توأم هستند یعنی وقتی ذهن را در اطراف آنها چرخش داده و از چند زاویه به آنها نگاه کنیم، هم وجوه مثبت و هم وجوه منفی را در آنها تشخیص می‌دهیم و انتخاب صحیح‌تربسته به هدف، و این که وجوه مثبت و منفی از نظر کمی چقدر و از نظر کیفی تا چه حد همسو یا ناهمسو با اهداف ما هستند، رخ خواهد داد.

متأسفانه اکثر ما نگاه کردن از زوایای متفاوت را بلد نیستیم، یا به اندازه کافی برای کامل نگریستن تلاش نکرده و وقت نمی‌گذاریم و شرطی شده نگاه می‌کنیم. در حالیکه داشتن نگرش چند بعدی یا نگاه کردن از بالا، یعنی در حالتی که امکان دیدن کل (و نه فقط اجزا) وجود داشته باشد احتمال ارتکاب به خطایی را که مولوی، آن را با تمثیل فیل مطرح میکند، کاهش خواهد داد. این را هم بگوییم که چاله‌‌ها، محدود به حوزه‌‌های مرتبط با گول خوردن نیستند. بسیاری از اتفاقات و رویدادهای زندگی و بسیاری از رفتارها و موضع گیری‌‌های اطرافیان، مانند چاه عمل کرده و ما را در وضعیتی قرار می‌دهند که دچار هرز شدید انرژی، زمان و امکانات می‌شویم. تقویت ویژگی‌‌هایی که مطرح شد، منجر به هشیاری بیشتر شده و می‌توانند در جهت پیشگیری از به دام افتادن در انواع چاه‌‌ها یا چاله‌ها عمل کنند.
منبع:زیبــاشــو

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×