مطلب طنز و خنده دار درباره کافی شاپ
مطلب طنز درباره کافی شاپ
طنز کافی شاپ
تصمیم داشتم همتونو به رستوران و کافی شاپ دعوت کنم
بعد با خودم گفتم
به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم براتون داشته باشه
رستوران و کافی شاپ که چاقتون میکنه
.
.
پس تصمیم گرفتم شما رو به ایمان، تقواو عمل صالح دعوت کنم
باشد که رستگار شوید!
********
قوانین رفتن به کافی شاپ
به همراه داشتن یک عدد همراه
سیگاری خراب بودن
اعصاب نداشتن
داشتن چشم های خمار
اگر پول کمی همراهتان است مگر مرض دارید توی کافی شاپ قرار می گذارید؟ آبمیوه فروشی ها هم حق کسب و کار دارند
********
توی کافی شاپ تقاضای پیتزا پپرونی و باقلاقاتوق نکنید
********
اگر جی اف شما یعنی گرند فادر یا همان پدر بزرگ گرامی را به کافی شاپ بردید برای او از تفاوت کافی شاپ و قهوه خانه صحبت کنید
********
توجه داشته باشید اینجا ایران است توی کافی شاپ تقاضای هر چیزی نکنید
رسم است توی کافی شاپ انعانم میدهند اگرشما انعام نمی دهید حداقل با صدای بلند تقاضای تخفیف نکنید
********
وقتی تشریف می برید کافی شاپ متوجه باشید که کجا تشریف می برید
((یه قهوه بده…
با دو تا نون اضافه !
پیازم بزار تنگش!))
********
یکی از دوستان به دوستش میگوید: “من برای صبحانه به کافی شاپ رفتم و یک نوشیدنی بسیار تلخ سفارش دادم”. دوستش پرسید: “چرا؟”. دوست اول با خنده گفت: “چون من خیلی شیرینم و میخواستم تلخ شوم!”.
********
یکی از مشتریان به دوستش میگوید: “من برای صبحانه به کافی شاپ رفتم و یک نوشابه گرم سفارش دادم”. دوستش پرسید: “چرا نوشابه گرم؟”. مشتری با خنده گفت: “چون من بیشتر از انواع دیگر نوشیدنیها، نوشابه دوست دارم ولی هوا بسیار سرد است!”.
دو دوست در کافی شاپ دیدار کردهاند. یکی از آنها به دوستش میگوید: “آیا تو هم مثل من نگرانی که اینقدر قهوه میخوریم که یک روز کلیههایمان را از دست دهیم؟”. دوست دیگرش پاسخ میدهد: “نه، چون من کلیههای خودم را قبلاً فروختهام!”.
********
کافی شاپ با حافظ!
ای حافظ شیرازی، «داد از غم تنهایی» من قهوه نمی خواهم، لطفاً اگه! شد چایی. ای دوست که امروزه، مالت شده صد چندان «دریاب رفیقان!! را در وقت توانایی» «یارب به که شاید گفت این نکته که در ایران!» امروز شده خلوت دیگر صف نانوایی «صد باد صبا این جا با سلسله می رقصند با ساز «علیزاده»، با نغمه ی «پاشایی» «در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم» یک مرد «کریمی» شد، یک فرد شده «دایی» «حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد» لطفاً نروی جایی! امیرحسین خوش حال
********
یک نفر به یک کافی شاپ میرود و با خودش میگوید: “اینجا از همه چیز خوشم میآید، جز قیمتها!”
سپس یک لحظه فکر میکند و به خودش میگوید: “البته، حتی قیمتها هم جالبند. به نظرم میتوانستند بیشتر هم باشند.
گردآوری: بخش سرگرمی موزستان