» فرهنگ و هنر » شعر و ترانه » ترجیع‌بند چیست؟ بررسی قالب شعری پرکاربرد در ادبیات فارسی
شعر و ترانه

ترجیع‌بند چیست؟ بررسی قالب شعری پرکاربرد در ادبیات فارسی

۱۴۰۳/۰۹/۱۰ 006

ترجیع‌بندچیست یک قالب شعری در ادبیات فارسی است که از ترکیب چندین بند و تکرار یک بیت مشخص تشکیل می‌شود. این قالب به شاعران این امکان را می‌دهد که با استفاده از تکرار، به تأکید بر مفاهیم و مضامین مختلف بپردازند. در این مقاله از موزستان به توضیح ویژگی‌ها و کاربردهای ترجیع‌بندچیست پرداخته خواهد شد.

 

معرفی کامل ترجیع‌بند: قالبی که شعر را به تکرار می‌اندازد

یکی از قالب‌های منحصربه‌فرد در شعر فارسی است که از دوره‌های کهن تا امروز توسط شاعران برجسته فارسی‌زبان به کار گرفته شده است. این قالب با ساختار ویژه خود، امکان بیان مضامین عمیق و پرمایه‌ای را فراهم می‌کند که به شکل تکراری و منظم در متن شعر گسترش می‌یابد. ترجیع‌بند با ترکیبی از چندین بند (بخش) و بیت تکرارشونده، انسجام و یکنواختی خاصی به شعر می‌بخشد و در سبک‌های مختلف شعر فارسی از خراسانی و عراقی تا هندی دیده می‌شود. در این مقاله، با جزئیات به بررسی ساختار، ویژگی‌ها، تاریخچه، و نمونه‌های معروف این قالب شعری خواهیم پرداخت.

 

تعریف ترجیع‌بند

در لغت، واژه «ترجیع» به معنای تکرار یا بازگرداندن است و در اصطلاح شعری، ترجیع‌بند به قالبی گفته می‌شود که شامل چند بند مستقل است. هر بند ترجیع‌بند از چند بیت تشکیل شده و به‌وسیله بیتی تکرارشونده، که به آن «بیت ترجیع» یا «بند ترجیع» گفته می‌شود، به بند بعدی متصل می‌شود. این بیت تکرارشونده معمولاً مضمونی خاص و مشابه در تمام شعر ایجاد می‌کند که به‌صورت یک حلقه اتصال بین بخش‌های مختلف شعر عمل می‌کند.

 

قالب ترجیع‌بند در شعر فارسی, شاعر معروف ترجیع‌بند

 

ساختار و ویژگی‌های ترجیع‌بند

ساختار ترجیع‌بند، شامل بندهای جداگانه‌ای است که هر بند وزنی یکسان و قافیه‌ای مستقل دارد و پس از هر بند، یک بیت ثابت تکرار می‌شود. در این قالب، تعداد ابیات هر بند ممکن است متفاوت باشد، اما معمولاً هر بند از پنج تا پانزده بیت تشکیل می‌شود و در برخی موارد، تعداد ابیات به بیست نیز می‌رسد.

 

ویژگی‌های اصلی قالب ترجیع‌بند

تکرار بیت ترجیع: بیت یا مصراعی که پس از هر بند تکرار می‌شود و نقشی اساسی در انسجام شعر دارد.

 

قافیه و وزن: وزن تمام شعر یکسان است، اما قافیه هر بند می‌تواند متفاوت باشد. این ویژگی باعث تنوع در ساختار قافیه‌ای شعر می‌شود.

 

بندهای غزل‌گونه: بندها به‌طور مستقل شباهت به غزل دارند، یعنی هر بند می‌تواند همانند یک غزل دارای بیت‌های مستقل و دارای مضمون یکسان باشد.

 

تعداد بندها و ابیات: تعداد بندها حداقل دو و حداکثر سی و چهار بند بوده و هر بند نیز دارای ابیاتی بین پنج تا پانزده بیت است.

 

انواع ترجیع‌بند ادبیات فارسی

ترجیع‌بندها را بر اساس نوع بیت ترجیع و ساختار قافیه، به سه دسته کلی تقسیم می‌کند:

 

ترجیع‌بندی که تمامی بیت‌های ترجیع یکسان هستند: در این نوع، بیت ترجیع یا همان بیت تکرارشونده در پایان هر بند کاملاً یکسان است.

 

ترجیع‌بندی که بیت‌های ترجیع قافیه یکسان اما محتوای متفاوت دارند: در این حالت، بیت‌های ترجیع دارای مضمون‌های مختلفی هستند اما قافیه یکسان دارند، به‌طوری‌که اگر کنار هم قرار گیرند، یک بند مستقل تشکیل می‌دهند.

 

ترجیع‌بندی با بیت‌های ترجیع با قافیه‌های متفاوت: در این نوع، بیت‌های ترجیع دارای قافیه‌های متفاوتی هستند و تفاوت ساختاری بیشتری به شعر می‌دهند. این نوع ترجیع‌بند بعد از قرن هفتم به تدریج به قالب ترکیب‌بند تغییر نام داد.

 

تاریخچه ترجیع‌بند در شعر فارسی

اولین نمونه‌های ترجیع‌بند به دوره سامانیان بازمی‌گردد، اما ترجیع‌بندهایی که از آن دوران باقی مانده‌اند، بیشتر به دوره غزنوی تعلق دارند و فرخی سیستانی از نخستین شاعرانی است که این قالب شعری را به‌طور گسترده در شعر فارسی به کار گرفته است. با گذشت زمان، شاعران به استفاده از این قالب روی آوردند و مضامین گوناگونی چون مدح، عرفان، و مسائل عاشقانه را در این ساختار شعری بیان کردند.

 

مضامین ترجیع‌بند در سبک‌های مختلف شعری

قالب شعری ترجیع‌بند در طول زمان بر اساس سبک‌های مختلف شعری تغییر کرده و مضامین متنوعی در این قالب مطرح شده‌اند:

 

ترجیع‌بندهای سبک خراسانی: این ترجیع‌بندها اغلب شامل مدح و ستایش و توصیف طبیعت بوده و از زبان ساده و روشن خراسانی بهره می‌برده‌اند.

 

ترجیع‌بندهای سبک عراقی: در این سبک، موضوعات عاشقانه و عارفانه غالب هستند. از نمونه‌های معروف در این سبک می‌توان به ترجیع‌بندهای سعدی و عراقی اشاره کرد که مضامین عرفانی و عاطفی را با زبانی شیرین و لطیف بیان کرده‌اند.

 

ترجیع‌بندهای سبک هندی: این سبک، ترجیع‌بندهای بلند و عارفانه را شامل می‌شود. شاعران سبک هندی مانند بیدل دهلوی از این قالب برای بیان افکار پیچیده و عارفانه خود استفاده کرده‌اند و ترجیع‌بندهای آنها با زبان و تصویرسازی خاص سبک هندی شهرت یافته‌اند.

 

نمونه‌های معروف ترجیع‌بند در ادبیات فارسی

ترجیع‌بند به دلیل زیبایی ساختاری و امکان تکرار بیت‌های کلیدی، توسط شاعران بزرگ فارسی‌زبان به کار گرفته شده و برخی از برجسته‌ترین ترجیع‌بندهای فارسی عبارتند از:

 

ترجیع‌بند هاتف اصفهانی: از ماندگارترین ترجیع‌بندهای عرفانی فارسی که با بیت معروف «که نیکی هست و هیچ نیست جز او، وحده لا اله الا هو» شناخته می‌شود. این ترجیع‌بند، وحدت وجود و حضور خداوند در تمام عالم را به زیبایی بیان می‌کند.

 

ترجیع‌بند سعدی: سعدی نیز با استفاده از این قالب، موضوعات عاشقانه و عارفانه را در قالبی روان و موزون بیان کرده است. ترجیع‌بندهای سعدی از نمونه‌های لطیف و دلنشین ادبیات فارسی به شمار می‌روند.

 

ترجیع‌بند فرخی سیستانی: فرخی از شاعران برجسته‌ای است که در مدح و ستایش پادشاهان و وصف طبیعت از این قالب استفاده کرده است.

 

کاربرد ترجیع‌بند در اشعار آیینی و مذهبی در ادبیات آیینی، ترجیع‌بند به عنوان ابزاری برای تکرار مفاهیم مذهبی و تجلیل از شخصیت‌های دینی به کار رفته است. ساختار تکرارشونده ترجیع‌بند در این نوع اشعار به شاعران اجازه داده تا احساسات و باورهای مذهبی خود را با تأثیرگذاری بیشتری بیان کنند.

 

قالب ترجیع‌بند در شعر فارسی, شاعر معروف ترجیع‌بند

 

نمونه ترجیع بند – هاتف اصفهانی

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رَهَت، هم‌ این و هم‌ آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن ز دست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راهِ پرآسیب

درد عشقِ تو، دردِ بی‌درمان

بندگانیم؛ جان و دل بر کف

چشم بر حُکْم و گوش بر فرمان

گر سرِ صلح داری، اینک دل

ور سرِ جنگ داری، اینک جان

دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخِرِ کار، شوقِ دیدارم

سوی دیر مغان کشید عِنان

چشمِ بَد دور، خلوتی دیدم

روشن از نورِ حق، نه از نِیران

هر طرف دیدم آتشی؛ کان شب

دید در طور، موسِیِ عِمران

پیری آنجا، به آتش افروزی

به ادب، گِردِ پیر، مُغ‌ْبَچِگان

همه سیمین‌عِذار و گل‌رخسار

همه شیرین‌زبان و تنگ‌دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نُقل و گُل و مُل و ریحان

ساقیِ ماه‌رویِ مُشکین‌موی

مطربِ بذله‌گوی و خوش‌اَلْحان

مُغ و مُغ‌زاده، مؤبَد و دَستور

خدمتش را، تمام، بسته میان

منِ شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید: کیست این؟ گفتند

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدَشَ از میِ ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی، آتش‌پرستِ  آتش‌دست

ریخت در ساغر آتشِ سوزان

چون کشیدم نه عقل مانْد و نه هوش

سوخت هم کفر از آن ‌و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

—به زبانی که شرحِ آن نَتْوان—

این سخن می‌شنیدم از اعضا

—همه حَتَّی الْوَریدِ و الشَّرْیان—

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو

 

از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند

ور به تیغم بُرند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شِکَّرخَند

ای پدر پند، کم دِه از عشقم

که نخواهد شد اهلْ، این فرزند

پندِ آنان دهند، خلق —ای کاش—

که ز عشقِ تو می‌دهندم پند

من رهِ کویِ عافیت دانم

چه کنم؟ کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تارٍ زُنّارت

هر سر مویِ من جُدا، پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی؟

ننگ تَثلیث بر یکی تا چند؟

نامِ حَقِّ یِگانه، چون شاید

که اَب و اِبْن و روحِ قُدْس نَهَند؟

لبِ شیرین گشود و با من گفت

—وز شِکرخند، ریخت از لب قند—

که گر از سِرِّ وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مَپسند

در سه آیینه، شاهدِ اَزَلی

پرتو از رویِ تابناک افگند

سه، نگردد بَریشَم، ار او را

پَرنیان خوانی و حریر و پَرَند

ما در این گفت‌‌و‌گو، که از یک سو

شد ز ناقوس، این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو

 

دوش رفتم به کویِ باده‌فروش

ز آتشِ عشق، دل به جوش و خروش

مجلسی نَغز دیدم و روشن

میرِ آن بزم، پیر باده‌فروش

چاکران، ایستاده صف در صف

باده‌خواران نشسته دوش‌ به‌ دوش

پیر، در صدر و مِی‌کِشان گِردَش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پُر از گفت‌وگو و لبْ خاموش

همه را از عنایتِ ازلی

چشمِ حق‌بین و گوشِ رازنیوش

سخنِ این به آن هَنیئاً لَک

پاسخِ آن به این که بادَت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزویِ دو کَون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم

ای تو را دل، قرارگاهِ سُروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

دردِ من بنگر و به درمان کوش

پیر، خندان به طنز با من گفت

ای تو را، پیرِ عقل، حلقه به گوش

تو کجا؟ ما کجا؟ که از شَرمت

دختر رَز نشسته بُرقَع‌ْپوش

گفتمش: سوخت جانم؛ آبی ده!

و آتش من، فرونشان از جوش

دوش، می‌سوختم ازین آتش

آهَ، اگَر امشبم بُوَد چون دوش!

گفت خندان که: هین! پیاله بگیر!

سِتَدَم؛ گفت: هان! زیاده منوش!

جرعه‌ای درکشیدم و گَشتم

فارغ از رنجِ عقل و مِحنتِ هوش

چون به هوش آمدم یکی ‌دیدم

مابقی را همه خطوط و نُقوش

ناگهان، در صَوامعِ ملکوت

این حدیثم، سروش، گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو

 

چشمِ دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است، آن بینی

گَر به اقلیمِ عشق روی آری

همه آفاق، گلسِتان بینی

بر همه اهلِ آن زمین —به مراد—

گَردِشِ دورِ آسمان بینی

آن‌چه بینی، دلت همان خواهد

وآن‌چِه خواهد دلت، همان بینی

بی سر و پا، گدایِ آنجا را

سَر به مُلکِ جهان، گِران بینی

هم در آن پابرهنه قومی را

پایْ بر فرقِ فَرقَدان بینی

هم در آن سربرهنه جمعی را

بر سَر از عَرش، سایبان بینی

گاهِ وَجد و سماع، هر یک را

بر دو کَونْ آستین‌فشان بینی

دل هر ذرِّه را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافِرم، گر جَو‌یی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتشِ عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مَضیقِ جَهات درگُذری

وسعتِ مُلکِ لامکان بینی

آن‌چه نشنیده گوش، آن شنوی

وآن‌چه نادیده چشم، آن بینی

تا به جایی رسانَدَت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق وَرز از دل و جان

تا به عَینُ‌ الْیَقین، عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو

 

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تَجَلّی است یا أُولِی‌ الْأَبْصار

شمع جویی و آفتاب، بلند

روز بَس روشن و تو در شبِ تار

گر زِ ظلْماتِ خود رَهی، بینی

همه عالَم، مَشارِقُ الْأَنوار

کوروَش‌، قائد و عصا طلبی

بهر این راهِ روشن و هموار

چشم بُگشا به گلسِتان و بِبین

جلوهٔ آبِ صاف در گل و خار

ز آبِ بی‌رنگ، صد هزاران رنگ

لاله و گل نِگَر درین گلزار

پا به راهِ طَلب نِه و از عشق

بهرِ  این راه، توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بُوَد پیشِ عقل بس دشوار

یار گو بِالْغُدِوِّ وَ الْآصال

یار جو بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکار

صد رَهَت «لَنْ تَرانِی» ار گویند

باز می‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پایِ اَوهام و دیدهٔ اَفکار

بار یابی به مَحفلی، کآن‌جا

جِبرئیلِ اَمین ندارد بار

این رَه، آن زادِ راه و آن منزل

مردِ راهی اگر، بیا و بیار

ور نَه ای مردِ راه، چون دگران

یار می‌گوی و پشتِ سَر می‌خار

هاتف، اربابِ معرفت که گَهی

مست خوانندشان و گَه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مُغ و دیر و شاهد و زُنّار

قصد ایشان نَهُفته‌اسراری است

که به ایما کُنند، گاه اظهار

پِی بَری گر به رازشان، دانی

که همین است سِرِّ آن اَسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو

 

نتیجه‌گیری

قالب شعری ترجیع‌بند، یکی از زیباترین و پرکاربردترین قالب‌های شعر فارسی است که شاعران از آن برای بیان موضوعات عرفانی، عاشقانه، و ستایشی بهره گرفته‌اند. این قالب با ساختار تکراری و ریتمیک، امکان ارائه موضوعات پیچیده و گسترده را در قالبی منسجم فراهم می‌کند و با تاثیر عمیق خود، توجه شاعران برجسته‌ای مانند سعدی، هاتف اصفهانی و فرخی سیستانی را به خود جلب کرده است. ترجیع‌بند همچنان در ادبیات فارسی به عنوان یکی از قالب‌های محبوب و موثر باقی مانده و نمادی از قدرت شاعران فارسی‌زبان در ارائه مضامین عمیق به شکلی هنرمندانه است.

 

 

 

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر موزستان 

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×