» فرهنگ و هنر » شعر و ترانه » آشنایی با قالب ترکیب‌بند + ویژگیها و ترکیب‌بندهای مشهور
شعر و ترانه

آشنایی با قالب ترکیب‌بند + ویژگیها و ترکیب‌بندهای مشهور

۱۴۰۳/۰۹/۲۸ 004

قالب ترکیب‌بند یکی از ساختارهای شعری در ادبیات فارسی است که از ترکیب چند غزل یا قصیده در یک وزن تشکیل می‌شود. این قالب با بیت‌های ترکیب که قافیه‌ای متفاوت دارند، غزل‌ها را به هم متصل می‌کند. در این مقاله از موزستان، به بررسی ویژگی‌ها و تفاوت آن با ترجیع‌بند خواهیم پرداخت.

 

 ترکیب‌بند: ساختاری برای بیان پیچیده‌ترین احساسات در شعر فارسی

قالب ترکیب‌بند 

ترکیب‌بند یکی از قالب‌های مشهور و پرکاربرد در شعر فارسی است که از ترکیب چندین غزل یا قصیده با وزن یکسان تشکیل شده است. این قالب شعری از حیث ساختار به ترجیع‌بند شباهت دارد، اما تفاوت اساسی میان آن‌ها در نحوه اتصال بخش‌های مختلف است. در حالی که بیت ترجیع در ترجیع‌بند همواره ثابت و تکراری است، در ترکیب‌بند بیت ترکیب متفاوت بوده و قافیه آن در هر بار تغییر می‌کند.

 

ویژگی‌های ترکیب‌بند 

ساختار: شامل چندین بخش است که هر بخش به‌طور مستقل قافیه و محتوای متفاوتی دارد.

 

اتصال بخش‌ها: بیت ترکیب (که میان بخش‌ها قرار می‌گیرد) عامل پیوند غزل‌ها یا قصاید با یکدیگر است.

 

موضوعات: ترکیب‌بند در موضوعات متنوعی مانند مدح، وصف، رثا، عشق، و عرفان سروده می‌شود.

نمونه ترکیب‌بند, تحلیل ترکیب‌بند

ترکیب‌بندهای مشهور 

محتشم کاشانی: ترکیب‌بند معروف وی درباره واقعه کربلا، با مطلع:

 باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

 

وحشی بافقی: ترکیب‌بند عاشقانه «شرح پریشانی».

 

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی: در نعت پیامبر اسلام.

 

فدایی مازندرانی: بلندترین ترکیب‌بند فارسی با 4000 بیت در شرح واقعه کربلا.

 

تفاوت ترکیب‌بند و ترجیع‌بند

 

نمونه‌ای از بیت ترکیب‌بند 

در ترکیب‌بند محتشم کاشانی، بیت‌های ترکیب میان بخش‌ها قافیه متفاوت دارند و باعث تنوع در موسیقی شعر می‌شوند. این ویژگی به شاعر اجازه می‌دهد احساسات مختلف را در شعر بیان کند و از یکنواختی جلوگیری کند.

 

 

شعر وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

 

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

 

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

 

 روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

 

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

 

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

 

 نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پُرشکنش هیچ گرفتار نداشت

 

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

 

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

 

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

 

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر و برگ من بی سر و سامان دارد؟

 

چاره اینَست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

 

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

 

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

 

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

 

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست

 

این ندانسته که قدر همه یکسان نبوَد

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبوَد

 

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

 

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمهٔ گلزار دگر باشم به

 

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

 

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست

 

از من و بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

 

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی

 

مدتی در ره عشق تو دویدیم، بس است

راه صد بادیهٔ درد بریدیم، بس است

 

قدم از راه طلب باز کشیدیم، بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم، بس است

 

بعد از این ما و سر کوی دل‌آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

 

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

 

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این! برود چون نرود؟

 

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

 

ای پسر، چند به کام دگرانت بینم؟

سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

 

مایه عیش مدام دگرانت بینم

ساقی مجلس عام دگرانت بینم

 

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند؟

چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

 

یار این طایفه ی خانه برانداز مباش

از تو حیف است، به این طایفه دمساز مباش

 

می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش

غافل از لعب حریفان دغاباز مباش

 

به که مشغول به این شغل نسازی خود را

این نه کاری‌ست مبادا که ببازی خود را

 

در کمین تو بسی عیب شماران هستند

سینه پردرد ز تو کینه گذاران هستند

 

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند

غرض اینَست که در قصد تو یاران هستند

 

باش مردانه که ناگاه قَفایی نخوری

واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

 

گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

 

شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

 

حاش لله که وفای تو فراموش کند 

سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند

 

اهمیت ترکیب‌بند 

ترکیب‌بند به‌واسطه ساختار منعطف و موضوعات عمیق خود، یکی از قالب‌های ماندگار در ادبیات فارسی به‌شمار می‌رود و آثاری همچون مراثی محتشم کاشانی جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ ایرانی دارند.

 

 

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر موزستان

 

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×