زنان و مدیریت: ایجاد تعادل ظریف
واکنش افراد به رهبران زن و مرد متفاوت است . میخواهیم به این تفاوتها بپردازیم و مواردی که این واکنشها بر رهبری خانمها تاثیر میگذارد را مشخص کنیم و راهکارهایی برای هموار کردن راه برای خانمهای رهبر ارائه کنیم.
ایالات متحده اخیراً برای انتخاب اولین رئیسجمهور زن تلاش زیادی کرده است.بااینحال، بهطرز نامتجانسی، با پیشرفت کمپین هیلاری کلینتون، توجه زیادی به دید احمقانه به لباس یقهبازی که او در سخنرانی که در سالن سنا ارائه کرد جلب شد. با پیش آمدن دوره مقدماتی انتخابات، کمپین او سعی کردند برای متعادل کردن موضوع “قدرت و تجربه” که برای یک کاندیدای زن لازم بود، او را “دوستداشتنی و دلگرمکننده” معرفی کنند.
بهنظر میرسد که متن قابلقبول برای خانمها در نقشهای سیاسی مهم هنوز هم خیلی سخت و خشک تعریف میشوند و با عناوینی مثل “تحمیلکننده”، “ملایم”، “سختگیر” یا “راحتگیر”، عاری از میل جنسی یا بیشازحد جنسی، خیلی راحت نقض میشوند. به نظر میرسد که سرپیچی از رهبران زن با منحرف شدن آنها از رفتارهای بسیار دقیق تعریفشده که در آن زنبودن فرهنگی با رهبری درتضاد است بسیار ساده است.
با الزام تایید این دو دسته انتظارات که معمولاً هم در تضاد هستند، زنان دارای منصب سیاسی در ایالات متحده استانداردهای بسیار بالاتری را نسبت به همتایان مرد خود دارا هستند. اگر زنان بخواهند سهم رهبری خود را ادعا کرده و در منصبهای خود کارآمد عمل کنند، زنان و مردان باید از این انتظارات متفاوت آگاه باشند، بدانند که این انتظارات چطور بر رهبران و کارکنان آنها اثر میگذارد و همچنین بدانند که چه واکنشهایی برایشان مفید است.
زنان در نقش رهبری واکنشهای متفاوتی نسبت به مردان ایجاد میکنند
قدرت بعنوان یک ساختار اجتماعی عمل میکند و از اعمال متعددی تشکیل شده است که یک نظام تسلط فرهنگی را حفظ میکند. اعمالی که نظام قدرت را حفظ میکند شامل الگوهای گفتاری، درک متقابل ارزشها، انتظارات، اصول و نقشها و شرکت در آنها، میباشد. این ساختار اجتماعی دربرخی موارد بر آمال و رفتارهای هر فرد برتری یافته و برای انطباق با آن، میل به شکلدادن تصمیمات، روابط و فعل و انفعالات اجتماعی پیدا میکند. واکنش به مردان و زنان در رهبری، متکی به ساختار اجتماعی است که بهطور سنتی تحت تسلط مردان بوده است.
محققان چهار طریقه اصلی که رهبران مرد و زن، واکنشهای متفاوتی در اطرافیان خود ایجاد میکنند را مشخص کردهاند. این واکنش های متفاوت به رفتارهای متفاوت زنان و مردان بستگی دارد که از ارزش تحریکی متفاوت زنان و مردان در نقشهای آنان نشات میگیرد. یک رهبر زن بهخاطر انتظاراتی که توسط ساختار اجتماعی اطراف او شکل گرفته و پشتیبانی میشود و تلاش های زنان برای موثر، تاثیرگذار و قدرتمند بودن را دست کم میگیرد، واکنش متفاوتی نسبت به یک رهبر مرد ایجاد میکند.
از زنان انتظار میرود رهبری را با احساسات ادغام کنند.
دیرزمانی است که محققان دریافتهاند وقتی مردم به کلمه “رهبر” فکر میگنند، “مرد” در ذهنشان میآید و این نتیجه از تفاوتهای فرهنگی فراتر میرود. بهخاطر این ناسازگاری بین الزامات زن بودن و رهبر بودن، معمولاً لازم است که زنها برای تایید کارمندانشان سبک رهبری خود را ملایمتر کنند. زنانی که تواناییها و سبک رهبری خود را با دوستی و گرمی ادغام نمیکنند، دوست داشته نمیشوند و کمتر تاثیرگذار خواهند بود. مردها با چنین الزامی روبهرو نیستند. زنانی که با سبک استبدادی رهبری میکنند، نسبت به آنهایی که به سبک دموکراتیک رهبری میکنند، کمتر مورد تایید قرار میگیرند. ازطرف دیگر، مردها میتوانند بهراحتی سبک رهبری استبدادی را برای خود انتخاب کنند. وقتی زنان رهبر در یک عرصه مردانه از خود توانایی نشان میدهند-چیزی که معمولاً مستلزم اجرای یک سبک رهبری سختگیرانهتر است، مورد پذیرش و علاقه قرار نمیگیرند.
مردم از زنان بهراحتی دستور نمیگیرند تا از مردان.
این کلیشه که زنان پرحرفتر از مردان هستند درعمل به اثبات نرسیده است. اما بااینحال گاهی به نظر میرسد که مردم از پرحرفی مفروض زنان بعنوان توجیهی برای تنظیم بیشتر آنچه زنان میگویند استفاده میکنند. زنان گزارش میکنند که احساس میکنند کسی به آنها گوش نمیدهد، یا وقتی در جلسات صحبت میکنند نظرات و پیشنهاداتشان نادیده اتگاشته میشود و همان پیشنهادات از طرف مردان بسیار مورد توجه قرار میگیرد. آنها این واکنش را تصور نمیکنند. تحقیقات روی جلسات کوچک گروهی در سازمانها نشان میدهد رهبران زن هدف احساسات منفی بیشتری قرار میگیرند تا رهبران مرد، حتی اگر هر دو گروه رهبران به یک میزان توانا درنظر گرفته شوند.
زنانی که خود و تواناییهای خود را بالا میبرند مورد مخالفت قرار میگیرند.
چون زنان از نظر کلیشهای ضعیفتر از مردان درنظر گرفته میشوند، گاهی به آنها توصیه میشود که در رهبری خود از عفت و کمرویی زنانه اجتناب کرده و تواناییها و دستاوردهای خود را ارتقاء بخشند. اما ارتقاء و پیشرفت برای زنان میتواند خطرناک باشد. همانطور که در بالا ذکر شد، زنانی که مطمئنتر و قاطعتر از آنچه از جنسیت آنها انتظار میرود رفتار میکنند، ممکن است در خطر مخالفت و عدم پذیرش قرار گیرند. تحقیقات نشان میدهد که وقتی زنان در دستاوردهای خود پیشرفت میکنند، باعث میشود بیننده آنها را قویتر ببیند اما به قیمت از دست دادن محبوبیت آنها. مردانی که دستاورهای خود را بالا میبرند دچار این عاقبت نمیشوند و حتی محبوبیت بیشتری هم کسب میکنند.
در برخی موقعیتها، زنان به اعتباریابی خارجی بیشتری نسبت به مردان نیاز دارند.
باتوجه به موضوعاتی که در بالا مطرح شد، دیگر جای تعجب نخواهد بود اگر بگوییم اگر زنان بخواهند در نقش رهبری خودر مورد پذیرش قرار گیرند، باید از بیرون مورد تایید قرار گیرند. فقط آموزشات رهبری و تخصص کاری موفقیت زنان را تضمین نمیکند مگراینکه یک رهبر تاییدشده دیگر او را تایید کند. کلیشههای جنسیتی بر توانایی بیننده برای دیدن قدرت زنان اثر میگذارد.
واکنش به واکنشها: رهبری چه حسی برای زنان دارد؟
شواهدی وجود دارد که زنان بیشتر از مردان از هزینه احتمالی رهبری آگاه هستند. زنان نگران تناقضات بین رفتارهای قابلقبول زنانه و الزامات منصبهای قدرتمند هستند. زنانی که در منصب رهبری هستند-حتی آنهایی که در شرایط نفوذ و تسلط مردان قرار دارند-باوجوداینکه آگاهی دارند که راهی که در پیش رویشان است، مثل یک طناب باریک است، اما میدانند که پاداشهایی هم برایشان دارد. این پاداشها الزامات سنگین و محتاطانه انتظارات متناقض مربوط به نقشهای رهبریشان را جبران میکند. اما می توان گفت تعداد زیادی از زنان هیچوقت به این درجه نمیرسند.
تغییر ساختار اجتماعی، واکنشها را تغییر میدهد.
در یک تحقیق مصاحبهای از زنان رهبر فرانسه و نروژ که سالها پیش انجام گرفت مشخص شد که موقعیت و شرایط نقش بسیار مهمی در تجربیات این رهبران دارد. زنان نروژی در نقشهای رهبری خود احساس لذت و شعف را گزارش دادند، اما زنان فرانسوی از مشکلات، تناقضات، تنهاییها و به حاشیه افتادنها حرف زدند. این تجربیات کاملاً متفاوت به تفاوت شدید در درک این زنان از پذیرش آنها بعنوان رهبر ناشی میشود. در نروژ، با تاریخچه طولانی آن از دخالت زنان در رهبری سیاسی، زنانی که در این موقعیتها هستند کاملاً احساس مشروعیت میکنند. در فرانسه، که رهبری زنان مسئلهای جدید و نادر است، این حس مشروعیت وجود نداشته و زنان مجبور بودهاند که بطور مداوم خودشان را ثابت کنند.
تحقیقات کاملاً مشخص کرده است که موقعیت و شرایط تفاوت جدی در سهولت موقعیت رهبری خانمها، تصور از تاثیرگذاریشان در نقشهای خود و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکنند، ایفا میکند. در موقعیتهایی که مردسالار باشد زنان با مقاومت بیشتری دربرابر رهبری و تاثیرگذاری نقشهایشان روبهرو میشوند.
نتیجهگیری
دیگر دیدن یک زن بعنوان مدیر یک مدرسه دولتی، مدیر یک شرکت یا رئیس یک دانشگاه، امری کاملاً عادی است. زنان با تغییر درک عموم از الزامات مدیریت و رهبری و از میان برداشتن نگرشهای مردسالارانه سنتی، موانع بر سر راه کسب چنین منصبهایی را از میان برداشتهاند. بااینحال موقعیتهایی مثل فرماندهی نظامی، شرکتهای بزرگ، ریاست جمهوری هنوز در اذهان عمومی منصبهایی مردانه است و زنان با موانع بسیار جدی روبهرو هستند که برای شکستن آنها نیاز به زنانی باهوش و قاطع است تا راهشان را به سمت هدف باز کنند.
راههایی برای افراد و سازمان برای حمایت از این زنان و درنتیجه حمایت از پیشرفت یک ساختار اجتماعی است که رهبری زنان در آن کاملاً عادی باشد، وجود دارد. سازمانها میتوانند از تنها گذاشتن زنها در دپارتمانهایی که تحت تسلط مردان است و جنسیت آنها در آنجا توضیح عملی هر قدم اشتباه خواهد بود، خودداری کنند. رهبران میتوانند از زنانی که برای رسیدن به مقام ریاست تلاش بیوقفه دارند تقدیر کنند. رهبران فکری مثل روزنامهنگاران میتوانند بر ایجاد استانداردهای متفاوت از قابل پذیرش بودن و سایر کیفیات درونفردی در انتقاد از رهبران مرد یا زن را بازنگری داشته باشند. ما بهعنوان افراد جامعه می توانیم بر انتقادات خود از رهبران زن رویکردی دوباره داشته و آنها را با انتظارات سنتی و مردسالارانه نسنجیم.
و بعد وقتی زنان موفق شدند از سد موانع بگذرند، دیگر دیدن زنان در منصبهای رهبری بزرگ که امروز منصبهایی مردانه به نظر میرسد تعجببرانگیز نخواهد بود. این عادی بودن درک عموم از جنسیت و رهبری را متعادل کرده و ساختار اجتماعی مربوط به آن را دوباره شکل میدهد. تغییرات عمدهای در دسترسی زنان به نقشهای رهبری در چند دهه اخیر صورت گرفته که البته هنوز کافی نیست و باید تا جایی پیش برود که در جامعه زنان و مردان سهمی یکسان برای رهبری داشته باشند.
منبع:mardoman.net