» کودکان و والدین » شعر و قصه کودکانه » قصه ی زیبا و آموزنده مورچه و ملخ
شعر و قصه کودکانه

قصه ی زیبا و آموزنده مورچه و ملخ

۱۴۰۴/۰۹/۲۴ 1010

در این مقاله از موزستان به یکی از حکایت‌های آموزنده و شناخته‌شده می‌پردازیم. حکایت داستان ملخ و مورچه از قدیم نمادی از تلاش و برنامه‌ریزی بوده است. این داستان ساده، پیام‌های مهمی درباره آینده‌نگری و سخت‌کوشی دارد. با مرور این داستان، اهمیت کار و کوشش در زمان مناسب را بهتر درک می‌کنیم.

 

قصه مورچه و ملخ

روزی گرم در میانه‌ی تابستان بود. ملخی در سایه دراز کشیده و از گرمای خورشید پناه گرفته بود که ناگهان مورچه‌ای را دید که از آنجا عبور می‌کرد. مورچه با زحمت دانه‌ای بزرگ را می‌کشید تا آن را برای روزهای سرد زمستان ذخیره کند.

 

کار و تلاش مورچه

 

تماشای تلاش مورچه، ملخ را خسته می‌کرد. او با تعجب پرسید: «ای مورچه، چرا تمام روز را به کار می‌گذرانی؟ چرا کمی استراحت نمی‌کنی و همراه من آواز نمی‌خوانی؟» و همان‌طور ویولنش را بیرون آورد.

 

درس عبرت

 

مورچه آرام پاسخ داد: «من برای زمستان غذا جمع می‌کنم؛ زمانی که هوا سرد می‌شود و دیگر هیچ خوراکی پیدا نمی‌شود. اگر تو هم از حالا به فکر آن روزها باشی، کاری عاقلانه کرده‌ای.»

 

کار کردن مورچه و تنبلی ملخ

 

ملخ خندید و گفت: «مورچه جان، چرا از حالا نگران زمستان باشی؟ الان که همه‌جا پر از غذاست!» مورچه بدون آن‌که حرفی بزند به راهش ادامه داد و ملخ را در حالی که ویولن می‌نواخت و آواز سر می‌داد، تنها گذاشت.

 

ذخیره غذا

 

اما سرانجام زمستان فرا رسید و درست همان‌طور که مورچه هشدار داده بود، ملخ هیچ غذایی برای خود ذخیره نکرده بود. پس ناچار نزد مورچه رفت و گفت: «سلام دوباره، مورچه! آمده‌ام تا در برابر کمی غذا برایت آواز بخوانم.»

 

قصه آموزنده

 

مورچه با آرامش و اندکی سرزنش گفت: «تمام تابستان من سخت کار کردم، در حالی که تو می‌خواندی و به کار من می‌خندیدی. اکنون نتیجه‌اش این است که من شکم سیر دارم و تو گرسنه مانده‌ای.»

 

کار و تلاش مورچه

 

گردآوری: بخش کودکان موزستان

 

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×