» مذهبی » آرامش سبز » متن مناجات با حضرت رقیه (س)
آرامش سبز

متن مناجات با حضرت رقیه (س)

1403/05/01 0049

در این مقاله از موزستان، با چند نمونه از متن شعر و مناجات با حضرت رقیه را آورده ایم. حضرت رقیه (س)، سومین فرزند امام حسین (ع) و عقیله ی کربلا، در واقعه عاشورا بودند که تنها سه سال سن داشتند. اما در آن سن کم، مصیبت های فراوانی را متحمل شدند و شاهد جنایات هولناکی بودند.

 

مناجات های حضرت رقیه

حضرت رقیه (س)، سومین فرزند امام حسین (ع) و عقیله ی کربلا، در واقعه ی عاشورا تنها سه سال داشتند. اما این خردسالِ دُردانه، مصیبت های جانکاهی را در آن روزِ هولناک به نظاره نشست و رنج هایی را متحمل شد که قلب هر انسانی را به درد می آورد.

 

پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانشان، کاروان اسرا به سمت شام رهسپار شد. در این سفر پرماجرا، حضرت رقیه (س) از پدر و برادران خود جدا شده و در خرابه ای در شام به سر می بردند.

 

در آن تنهایی و غربت، حضرت رقیه (س) با مناجات و راز و نیاز با خداوند متعال، غم و اندوه خود را تسکین می بخشیدند.

 

مناجات با این بانویِ مظلوم، فرصتی برای ابراز ارادت و توسل به ایشان و طلب یاری از مقام شامخ معنوی شان است. در این مناجات، دلدادگان حضرت رقیه (س) با زبانی نجوا گونه و قلبی آکنده از غم و اندوه، به راز و نیاز با ایشان پرداخته و از ایشان یاری می طلبند.

 

شعرها و مناجات حضرت رقیه

 

در جمع خوبانم ولی رسواترینم

در جمع خوبانم ولی رسوا ترینم

کرده مرا با گریه کن ها هم نشینم

سر را به زیر انداختم تا که بگویم

شرمنده ی روی کرام الکاتبینم

 

خیلی برای بنده ی عاصی دعا کرد

از بی حیایی های من مولا حیا کرد

گفتم بدش می آید از صوت و صدایم

اما دوباره سائل خود را صدا کرد

 

هر چند از مولای خود فرار بودم

تنها برایش باعث آزار بودم

بخشید اعمال مرا رب کریمم

چون که محب حیدر کرار بودم

 

یک یاعلی گفتم بدم را خوب کرده

عشقش گناهان مرا مغلوب کرده

نزد خدا من که ندارم آبرویی

حب علی پیشش مرا محبوب کرده

 

خالی است دستانم ولی ارباب دارم

عشق حسینش شد تمام اعتبارم

یک سال شد کرب و بلا را من ندیدم

یک سال با درد فراقش بیقرارم

 

هستم اگر امروز پابست رقیه

آقا خودش کرده مرا مست رقیه

فهمید جایی را جز این خانه ندارم

قلاده ام را داد در دست رقیه

 

چکمه روی بال و پرش رفته سه ساله

در دست دشمن زیورش رفته سه ساله

می سوخت اما چادرش روی سرش بود

خیلی به زهرا مادرش رفته سه ساله

 

حالا به دیدارش پدر با سر رسیده

سر را بغل کرده است با قد خمیده

می گفت: بابا قاتلت موی مراهم

مثل خودت از پشت بدجوری کشیده

 

محمد مهدی شیرازی

 

******

 

بنتُ الحسین

روی قلبم حکّ شده شکرِ خدا: بنتُ الحسین

با نگاهش داده بر قلبم صفا بنتُ الحسین

 

این سه ساله بابِ حاجاتِ تمامِ عالم است

مطمئنم می کند حاجت روا بنتُ الحسین

 

زخمی عشقم ندارم غصّه از این حال و روز

با اشاره می کند دردم دوا بنت الحسین

 

مهرِ او باعث شده تا آبرو گیرد به دهر

می برند بالا و بالاتر مرا بنت الحسین

 

یا رقیّه از لبانِ من نمی افتد دمی

در دل من کرده کارِ کیمیا بنت الحسین

 

راه را گم می کنم او باز راهم می دهد

زان سبب گویم دمادم اهدنا بنت الحسین

 

کاشفِ همّ و غمِ دنیا شده.باور کنید

از لقب هایش شده مشگل گشا بنت الحسین

 

هر چه می خواهی بخواه از محضرش او می دهد

خاصّه دارد براتِ کربلا بنت الحسین

 

محسن راحت حق

 

 

نمونه هایی از مناجات با حضرت رقیه

 

یا رقیه

فروغِ هفت آسمان رُقیّه

همایِ عرش آشیان رُقیّه

مکان گرفتی کنار زهرا

به عرصه ی لامکان رُقیّه

 

تو جلوه ی ذات لایزالی

تویی که داری شئونِ عالی

که در سجودند از قیامت

تمام کر ّوبیان رُقیّه

 

قسم به عشّاق بیقرارت،

به جان جانهای جان نثارت

فقط عموجان باوقارت

بُوَد جهان پهلوان رُقیّه

 

همان که سقای اهل بیت است

پناه آقای اهل بیت است

در آفتاب آمده دو دستش

برای تو سایه بان رقیه

 

تو عشق ما از قدیم هایی

تو از تبار کریم هایی

سخاوتت بی نهایت است و

کرامتت بیکران رُقیّه

 

به هیچ کس جز تو دل نبستم

غلامت از عالم اَلَستم

من از ازل دل سپرده هستم

تو از ازل دل سِتان رقیه

 

اگر که خوبم اگر که پستم

هرآنچه بودم هرآنچه هستم

اگر قبول درت بیفتد

سگ توام همچنان رُقیّه

 

اگر چه در ظاهری تو کودک

تو را ببینند اگر چه کوچک

تو با همین سِنّ و سال اندک

شدی خدا را نشان رُقیّه

 

به صحنِ توسیّد بن طاووس

اگر بیاید به شوق پابوس

ببیند آنجا طنین فکنده

صدای صاحب زمان رُقیّه

 

تو روشنای زلالِ آبی

تو در سپیدی چو ماهتابی

دلیل دارد سپیدپوش است

تمام این آستان رُقیّه

 

بجزخودت کیست هم رکابت

جُداست از دختران حسابت

پَرِ مَلَک می شود حجابت،

نه تکّه ای پرنیان رُقیّه

 

از آن زمانی که در مدینه

ظهور کردی پس از سکینه

برای آرام جان زهرا ؛

شدی تو آرام جان رُقیّه

 

نصیبب تو داغ ِمُستمر شد

به دامنت شعله حمله ور شد

همینکه عبّاس از حرم پا-

-کشید دامن کشان رُقیّه

 

به لهجه ی آسمانی تو

به سوز مرثیه خوانی تو

فدای شیرین زبانی تو

تمامِ اهل ِجهان رُقیّه

 

قسم به چشم انتظاری تو

به درد ناقه سواری تو

ندیده غیراز تو چشم دنیا

سه ساله ای قدکمان رُقیّه

 

شکسته شدساقه ی ظریفت

کبود شد گونه ی لطیفت

از اوج ناقه زمین که خُوردی

تو را شکست استخوان رُقیّه

 

به این سر ِ در طَبَق نشسته

مگو که دندان تو شکسته؟

که قاتلش بر لب و دهانش

زده ست با خیزران رُقیّه

 

محمد قاسمی

 

******

 

آمدم درمانده و تنها، جوابم را بده

 

آمدم درمانده و تنها، جوابم را بده

جان بی بی حضرت زهرا، جوابم را بده

 

من که می دانم چه کردم این همه رسوا شدم

روسیاهم ای خدا اما جوابم را بده

 

بر نگردان روی خود را از غلام خسته ات

یک نگاهی کن مرا مولا جوابم را بده

 

تو نخواهی این همه شب زنده داری را چه سود؟!

تا دل من هم شود احیا جوابم را بده

 

دست خالی رد نکن من را زکویت ای کریم

بی نوایم، سائلم، آقا جوابم را بده

 

گرچه عمری شد سیه پرونده ی اعمال من

بر سخایت بسته ام دل را، جوابم را بده

 

رو مگردان این قدر از این زمین خورده، بس است

یا بزن من را و رد کن یا جوابم را بده

 

“گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد”

ای عموی خیمه ها، سقا جوابم را بده

 

دختری با گریه در کنج خرابه ناله زد

ای فدایت دخترت، بابا جوابم را بده

 

فائزه سادات معززی

 

متن روضه حضرت رقیه

 

مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها

هر چند بی پیکر ولی آخر رسیدی

شکر خدا بالا سرم، با سر رسیدی

بابا گمانم با دو تا معجر رسیدی!

اما چرا بی اکبر و اصغر رسیدی؟

 

رفتی که برگردی، حسابی دیر کردی

دیر آمدی و دخترت را پیر کردی

 

بابا بگو مویت چرا تغییر کرده

رنگِ سر و رویت چرا تغییر کرده

اینقدر ابرویت چرا تغییر کرده

اصلا بگو بویت چرا تغییر کرده

 

هم عطر سیب پیکر تو فرق کرده

هم حالت موی سر تو فرق کرده

 

دیگر برای من جگر باقی نمانده

دیگر برایت بال و پر باقی نمانده

دیگر برایم چشم تر باقی نمانده

دیگر برایت موی سر باقی نمانده

 

با تو تنور خانه بد تا کرده انگار

زخم گلویت هم دهن وا کرده انگار

 

پیش خدا رفتی خبر دارم عزیزم

بی من کجا رفتی خبر دارم عزیزم

بر نیزه ها رفتی خبر دارم عزیزم

تشت طلا رفتی خبر دارم عزیزم

 

تشت طلا رفتی چرا؟ آغوش من بود

بر نیزه ها رفتی چرا؟ آغوش من بود

 

هم دوریِ این فاصله آزارمان داد

هم زخم های سلسله آزارمان داد

هم پای غرقِ آبله آزارمان داد

هم خنده های حرمله آزارمان داد

 

این بی حیایِ بد دهن آتش بگیرد

ای کاش مثل موی من آتش بگیرد

 

هی زیر دست و پاش گفتم دخترم… زد!

گفتم کمی آرام او محکم ترم زد

با آن کمانی که به حلق اصغرم زد،

عمدا همان را چند باری بر سرم زد

 

دیگر رمق در دست و پایم نیست بابا

دیگر صدایی در صدایم نیست بابا

 

وحید محمدی

 

******

 

مناجات با خدا توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها

 

لبریز از گناهم بنده ی روسیاهم

باز آمدم پشیمان بااشک و سوزو آهم

 

هرچند خود بدانم که مستحقِّ نارم

اغفرلنا یاالله جزتوکسی ندارم

 

گشتم اسیر نفسم صد وای ازین اسیری

امشب امید این است دست مرا بگیری

 

یارب الهی العفو یارب الهی العفو

بشنو ز قلب زارم یاسامِعَ الشَّکایا 

 

غرق بلاو دردم یادافِعَ البَلایا

گشته سیه تمام پرونده ام خدایا

 

دیگر ز این گناهان شرمنده ام خدایا

با این دله پریشان گویم به سوز وناله

 

یارب مرا ببخش بر آن کودک سه ساله

یارب الهی العفو یا رب الهی العفو

 

(گریز به روضه ی بی بی رقیه س)

با این دله شکسته گویم به سوگ وگریه

 

عفوم نما بحق یتیمی رقیه س

بحق آن دمی که باقامتی خمیده

 

بر روی نیزه ها دید هجده سربریده

یا آن زمان که می زد دشمن چه وحشیانه

 

براو و عمه زینب سیلی وتازیانه

یاساعتی که گریه بر او امان نمیداد

 

بر روی راس بابا توی خرابه جان داد

یا رب الهی العفو یا رب الهی العفو 

 

بحارالاشعار

 

******

 

زهرایِ کوچک

دارم دلی که واله شیدایِ کوچک است

دارم سری که خاکِ قدم هایِ کوچک است

 

هرگز مباد! لحظه ای از او جدا شدن

چشمِ اُمید بر درِ والایِ کوچک است

 

یک خانه ای بنا شده در قلبِ عاشقم

آن هم بنای حضرت زهرایِ کوچک است

 

حاجاتِ دنیوی طلبیدن ز محضرش

باور کنید این صله سودایِ کوچک است

 

خود را اسیر و عبدِ رقیّه نموده ام

افسارِ من به دستِ مسیحایِ کوچک است

 

پرونده ام اگرچه سیاه است و پُر خطا

چشم انتظارِ و بسته به امضایِ کوچک است

 

هرگز صغیره نخوان این عزیز زهرا را

بانوی ما عزیزه ی عظمایِ کوچک است

 

سوزانده روضه های ز ناقه فتادنش

جایِ لگد که بر قد و بالای کوچک است

 

بوسیده از لبِ بابایِ خیزران خورده

خون لخته های عشق به لبهایِ کوچک است

 

محسن راحت حق

 

مناجات با حضرت رقیه (س)؛ نغمه ای از عشق و دلدادگی

مناجات با حضرت رقیه (س)، نغمه ای از عشق و دلدادگی به خاندانِ اهل بیت (ع) و یادآوری مظلومیت های واقعه ی عاشورا است. این مناجات، فرصتی برای تعالی روح و تزکیه ی نفس و توسل به درگاه الهی از طریق واسطه قرار دادنِ دختری مظلوم و معصوم را فراهم می کند.

 

امید است که با توسل به حضرت رقیه (س) و ائمه ی اطهار (ع)، مشمول عنایات و الطاف الهی قرار گرفته و در مسیر بندگی خداوند متعال، ثابت قدم و استوار باشیم.

 

گردآوری: بخش مذهبی موزستان

 

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×