داستان های خواندنی درباره مال اندوزی
داستان های خواندنی در مورد مال اندوزی
داستان آموزنده مرد خسیس درباره مال اندوزی
یک مرد خسیس همه دارایی اش را فروخت و طلا خرید . او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش مخفی کرد و هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد .
تکرار این کارهای مرد خسیس باعث مشکوک شدن یکی از همسایگانش شد تا اینکه یک روز همسایه مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت .
روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت سپس شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد .
یک رهگذر او را دید و پرسید : چه شده ؟
مرد خسیس حکایت دزده شدن طلاها را برای رهگذر تعریف کرد . رهگذر گفت : این که ناراحتی ندارد . سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست تو که از آن استفاده نمیکنی پس سنگ و طلا چه فرقی برای تو دارد ؟
ارزش هر چیزی در استفاده از آن است نه در داشتن آن . اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید .
بخشش مال همچون هرس کردن درخت است پول با بخشش زیادتر و زیادتر می شود .
دارایی شما حساب بانکیتان نیست . دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته هایی است که برای کمک به دیگران به گردش در می آورید …
وصیت نامه مرد خسیس
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و دارایی زیادی جمع کرده بود قبل از مرگ به زنش گفت: من میخواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم.
او از زنش قول گرفت که تمامی پولهایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.
وقتی مأموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و میخواستند تابوت مرد را ببندند و آن را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعاً حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟
زن گفت: من نمیتوانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی داراییاش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی داراییهایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند.
مال اندوزی و شمارش پول
جناب استاد بهاء الدین خرم شاهی نقل می کنند که: به یاد دارم روزی در ایام جوانی در شهر قزوین و با پدرم زندگی می کردم، پدرم از کار روزانه خود بازگشته و پس از صرف ناهار، دسته ای اسکناس را از کیف و جیب لباس خود بیرون آورده با آمیزه ای از حجب و مالدوستی پشت به حاضران کرده و به شمردن پول سرگرم بود.
من این آیه را با صدای بلند در اشاره به ایشان خواندم: اَلَّذِی جَمَعَ مَالاً وَ عدَّدَهُ یَحسَبُ أنَّ مالَهُ اخلَدَهُ** همزه/ 3 – 2.*** یعنی: همان کسی که مال اندوخت و آن را شمارش کرد و گمان می کند که مالش او را جاویدان می سازد)).
پدرم تکانی خورد و شرمنده شد و تا آخر عمرش گاه به گاه از این استشهاد مناسب که باعث نوعی تنبه و هشدار او شده بود، به نیکی یاد می کرد.
گردآوری: بخش سرگرمی موزستان