مادرها کیمیاگرند…
آنروزهایی که فهمیدم قرارست مادر بشوم، هیچ نمیدانستم که چه بر من خواهد گذشت. توی خیالم همان نوزاد ظریف و نحیف دست و پا بلوری پوسترها را تصور میکردم و از فکر بوییدنش لذت میبردم. گاهی هم گیج میشدم که چطور من بزرگش خواهم کرد یا دوستش خواهم داشت، برایش بی خوابی خواهم کشید و از خودم خواهم گذشت، من که نمیشناختمش، ندیده بودمش. آیا زنان به صرف توانایی بارداری […]